برگیر جام و جامه زهد و ریا درآر


محراب را به شیخ ریاکار واگذار

با پیر میکده، خبر حال ما بگو


با ساغری، برون کند از جان ما خمار

کشکول فقر شد سبب افتخار ما


ای یار دلفریب، بیفزای افتخار

ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم


با غمزه‏ای نواز، دل پیر جیره خوار

از زهر جان‏گداز رقیبم سخن مگوی


دانی چه‏ها کشیدم از این مار خالدار؟

بوس و کنار یار، به جانم حیات داد


در هجر او، نه بوس نصیب است و نی کنار

هشدار ده به پیر خرابات، از غمم


ساقی، ز جام باده مرا کرد هوشیار